بسیاری از سنتها زیبا هستند.
بعضیهاشون علاوه بر زیبایی دلایل خوبی هم دارند، اما نه همهی سنتها زیبان و نه همهی سنتها دلیلی دارند!
ازدواج در کلام ساده است، اما در عمل یعنی راضی کردن و راضی نگه داشتن دو طایفه که شناخت ناچیزی از همدیگه دارن.
در این اولین برخورد و زورآزمایی دو خانواده سعی میکنن که “گربه رو دم حجله بکشن” و عروس و داماد بینوا این وسط یا نظارهگر هستن و یا کیسهی بکس.
برای اینکه لیستمون کامل بشه، یک ازدواج سنتی ایرانی رو میشه به طور خلاصه اینطور تعریف کرد:
- خواستگاری و بلهبرون که عموما بدون درگیری خاصی به پایان میرسه
- اولین رودررویی رسمی دو خانواده که از مراسم نامزدی و با تاکید بر بُعد مالی و انواع چشم و هم چشمیها بین اعضای فامیل آغاز میشه
- مراسم حنابندون و چندین مراسم ریز و درشت دیگه که فاصله ی بین نامزدی تا عقد رو پر میکنه و هدفش هم نمایش لباسها و ریخت و پاشهای بیهوده است
- نخستین نبرد حقیقی با بحث مالی پیرامون تعیین میزان مهریه و شیربها و جهیزیه و غیره شکل میگیره. در خلال این بحث عروسخانم و شیرِمادرِعروسخانم به کالای مصرفی تقلیل داده میشن و سپس خانوادهی عروس در نقش فروشنده و خانوادهی داماد در نقش دلال برای خرید این کالاها برای گلپسرشون وارد صحنه میشن. نتیجه اینکه در نهایت اگر معامله سر بگیره عروسی شکل میگیره وگرنه باید کالا رو عوض کرد.
- گام بعدی مراسم عقد، شیوهی پرداخت هزینهها برای این مراسم، محل برگزاری، چی بپوشم؟ و سایر کلیشههای رایج
- در بازهی بین عقد تا عروسی مراسم باستانیِ خریدِ عروسی برگزار میشه. در این مراسم تنها هدف خانوادهی عروس تلکه کردن آقای داماد و تنها هدف خانوادهی داماد سنگاندازی در این امر هست.
- در ادامه هم مراسم عروسی شامل ماشین عروس، آرایش عروس، لباس عروس، دست گل عروس، تالار عروسی، شام عروسی، کارت عروسی، فیلمبرداری عروسی، عکاسی (مادلینگ) عروسی، کلیپ عروسی، ارکستر عروسی، کلاس رقص عروسی و غیره و غیره غیره برگزار میشه. در پایان این مراسم باشکوه هم برای در رفتنِ کاملِ خستگیِ این هفتخوان از تَنِتون باید شنوندهی گلایهی چندصد نفر مهمانی باشید که برخیشون رو برای اولین بار در طول عمرتون زیارت میکنید و از بی نمک بودن جوجه کباب و کم بودن گوشت باقالی پلو و بلند بودن صدای موسیقی امشب ناراضی بودن.
- شبِ بعد از عروسی به داماد استراحت داده میشه ولی عروس بینوا باید شاهد صحنههای شگرفتی در مراسم پاتختی باشه و اینجاست که خانوادهها باید با تقدیم پیشکشهاشون (علاوه بر آنچه سر عقد تقدیم شده) اثبات کنن که چقدر عروس و داماد رو دوست دارن.
برای کوتاه شدن مطلب دیگه وارد مراسم ثانویه نمیشم.
اما داستان ما کمی (فقط کمی) متفاوت پیش رفت.
من به طور کلی با تمامی این مراسم مخالف بودم ولی عروس خانم با تمام این مراسم موافق بود.
پس باید به یک توافق دست پیدا میکردیم.
در گام نخست با هم توافق کردیم که زندگی دونفره مون رو فقط و فقط خودمون دونفر بسازیم و به هیچ کسی اجازهی دخالت ندیم (توافقی که امروز بعد از سالها همچنان بهش پای بندیم و یکی از بنیانهای زندگی مشترکمونه).
بعد از این توافق دونفره، من جلوی خواستههای خانوادهم ایستادم و همسرم هم جلوی خواستههای خانوادهش.
فقط این ما دونفر بودیم که تصمیم میگرفتیم چطور عمل کنیم و بقیه باید گوش میدادن.
لازمه اینجا تاکید کنم که من و همسرم هر دو نزدیک به سی سال سن داشتیم، شغل و زندگی مستقلی داشتیم و واقعا به همدیگه علاقهمند بودیم. در نتیجه خانوادهها به جز فشار عاطفی قدرت دیگهای روی ما نداشتن.
من نیش و کنایههای زیادی از سمت خانوادهی همسرم شنیدم، اما همهشون در حد حرف باقی موند و در انتها اتفاقاتی که رخ میداد چیزی بود که بین من و همسرم تصمیمگیری میشد.
بازم لازم هست که تاکید کنم، این تصمیمگیریها بدون شک تحت تاثیر نیش و کنایهی خانوادهها قرار میگرفت ولی ما سعی کردیم تا حد ممکن این تاثیر رو کاهش بدیم.
همسرم مایل نبود مثل یک کالا معامله بشه، پس خودش پیشنهاد داد که مهریهای در کار نباشه و این موضوع رو با خانوادهش مطرح کرد (بخونید: جنگید) و موفق شد (در نهایت مهریهی نقدی ایشون شد پنج سکهی بهار آزادی).
مطرح کردن این پیشنهاد همسرم با خانوادهم، پاسخ بیدرنگی از سمت خانوادهی من داشت: “هیچ جهیزیهای نباید داده بشه”! و بدین ترتیب در نهایت بین من و همسرم به جز اون پنج سکه مهریه نمادین هیچ معاملهای شکل نگرفت. امروز هر دوی ما به این انتخابمون افتخار میکنیم.
از طرف دیگه همسرم “عروس شدن” رو دوست داشت، پس هر چه که از دستم بر میومد انجام دادم تا براش یک شب به یاد موندنی ایجاد کنم. فکر میکنم که موفق بودم چون تا امروز هر زمان یاد شب عروسیمون میفته اشک توی چشماش حلقه میزنه. و این یعنی که من خوشبختم.
درسهایی که گرفتم
زیر 25 سال ازدواج نکنید!
تا وقتی مستقل نشدید ازدواج نکنید!
با کسی که پول براش مهمه ازدواج نکنید!
مراسم ازدواج در ایران خیلی پرهزینه و بیمحتوا شده با همدیگه بشینین صحبت کنید و ببینید آیا بهتره چند صد میلیون تومن پول رو برای یک شب خرج کنید (زیر قرض برید) یا میشه به زخم مهمتری زدش؟
با همدیگه عهد ببندید که فقط و فقط خودتون دوتا از امروز تا آخر عمر برای زندگی مشترکتون تصمیم میگیرید. روی یه تیکه کاغذ بنویسیدش و هی به هم دیگه یادآوریش کنید (بعدا برای این توصیه ازم تشکر میکنید).
از مسایل مالی گذشت کنید! نه جهیزیه، نه مهریه، نه شیربها، نه پاتختی، نه کادوی سر عقد… بذاریدشون کنار.
اگه نمیتونید بدون لوازم کامل زندگی (جهیزیه) و بدون سپردن وثیقه (مهریه) با هم یه زندگی رو شروع کنید، پس اصلا شروعش نکنید!
آقایون، اگه برای همسرتون بخشی از این مراسم از اهمیت زیادی برخورداره (لباس عروس؟ ماشین عروس؟ مراسم عروسی؟ سفره ی عقد؟ و غیره) از جاهای دیگه کم کنید ولی برای بخشی که دوست داره سنگ تموم بذارین (بعدا برای این توصیه ازم تشکر میکنید).
در تمام مراسم ها عکس اولویتی بسیار بالاتر از فیلم داره. عکسها رو هزاران بار خواهید دید ولی فیلم و کلیپ و غیره رو شاید 1 بار در سال اون هم اگر ببینید!
هرگز، هرگز، هرگز نمیتونید تمام مهمونهای مجلستون رو خوشحال نگه دارید. مهمانها میان، ساعتی همراه شما هستند و بعد با رضایت یا نارضایتی از شما خداحافظی میکنن. شما میمونین با یه زندگی تازه شروع شده و کلی قرض و قوله. پس هوشمندانه برخورد کنید و ریخت و پاش اضافی نکنید. در طی تمامی مراسم و در طی زندگی مشترکتون فقط یک نفر هست که شما باید خوشحال و راضی نگهش دارید: همسرتون.
اگر همسرتون به هر دلیلی- تاکید میکنم! به هر دلیلی- داره شما رو زیر قرض میبره مجددا به انتخابتون فکر کنید! کسی که شما رو و زندگی با شما رو دوست داشته باشه، میخواد که در کنار شما وقتش رو بگذرونه نه اینکه برای باقی عمرتون شما رو بدهکار و مجبور به اضافه کاری کنه.